حقیقتا دارم تنبلی میکنم.
هدفگذاری قلمچی این هفتهم باشه همه درصدای اختصاصیم بالای ۳۰
برای عمومیا، همه درصدا بالای ۷۰
فکر کنم منطقی باشه. ولی دارم تنبلی میکنم. باید خیلی بیشتر تلاش کنم. کلا زندگی همهش بدو بدوعه.
نون. میگه برا خودت بخون. وقتی به دنیایی فکر کردم که توش فقط واسه خودم کار انجام میدم خوشال شدم.
ینی میدونی، ازینا که هرکی هرچی میگه وقعی نمینهند بهشون و ازینایی که نهایتا یه آپارتمان نقلی میخرن و توش ساکن میشن. ازینایی که یه شالگردن مشکی طوسی با پالتوی کرم و عینک آفتابی و احتمالا موهای بلند دارن و یه کیف قهوهای با بند بلند میندازن روی دوششون و آدامس میجوان. به انضمام یه اخم که به منزله اینه که از یه حدی جلوتر حق نداره کسی بیاد.
ازین آدما دوست دارم بشم. منفیباف نباشم. واقع بین باشم. خوش بین درون کوچولو داشته باشم. واقع بین باشم. اخم مذکور روی پیشونیم جا خوش کنه و معنیش این باشه که من اونقدر تلاش کردم که تو حق جلو اومدن و تردن زندگیمونداری. اینا که از زندگیشون دفاع میکنن آدمای جذابین کلا. ینی زندگی کلا چیزیه که باید ازش دفاع کرد. ولی بحث اینه که ارزش دفاع داره یا نه؟ خب معلومه زندگی هرکسی واسه خودش ارزشمنده. سوال نداشت. کلی عرض کردم. خلاصه ازینایی بشم که وقتی میگم ایکس میشه دو، کسی نگرده ببینه معادله چی بود تا خودش حل کنه. انقدر قابل اعتماد بشم که وقتی گفتم ایکس میشه دو، حتی اگه معادله جواب نداشت بگن لابد ایکس میشه دو. ولی ازون مهمتر اینه که یه روزی برسه که برام مهم نباشه وقتی میگم ایکس میشه دو، بقیه چی میگن. مهم این باشه که ایکس من دوعه. حالا میخوان بخوان، نمیخوانم هری.
اینایی که عینک آفتابیشونو میزنن بالا سرشون و کلید رو از توی کیفشون در میارن و وارد آپارتمان نقلیشون میشن که یه ویو به دریا داره مثلا. هعی. آپارتمان نقلی.
درباره این سایت