+هشدار: حاوی نصفهشبنوشتهها و هذیانگوییهای یککنکوری.
خونهباغ پدربزرگ و جمع فک و فامیلپسرداییم که مهندسی مکانیک آزاد میخواد بره و میگه من توی تجربی هیچی نمیشم. اونیکی فامیل که میگه کاش نمیرفتی تجربی و خودش داره مهندسی عمران آزاد میخونهجفتشون که مدرسههای خیلی خفنی بودن و من؟ یهدانشآموز که توی یهمدرسه دولتی خودشم، داره دست و پا میزنه که یکم درصداش بیاد بالاتر. و توی همون مدرسه هم پدرش درمیاد که بیاد بالا چه برسه توی اون جمعیت ۶۰۰۰۰۰ نفری که من یهنقطهم.من و این عشق به زیست و پزشکی، من و این دوستداشتن که ترس قاطیشهمن و اینهمه سردرگمی و اینهمه موج منفیای که بقیه میدن و میگن تو هیچی نمیشی و وقتی میگم شاید ۳۰۰۰ بیارم، میگن مطمئنی؟
مشاورمون میگه بچهها برای انتخاب رشته منطقیتر میشن و فکر میکنن فیزیوتراپی چه رشته خوبیه مثلا و اینا.
منی که نمیخواد چه بعد از انتخابرشته، چه قبل از انتخابرشته منطقی بشه و منطقی فکر کنهمنطق چیه آخه؟ دوستداشتن مگه منطق میپذیره؟
نمیدونم سال دیگه منطقی شدم یا نه، ولی من، پزشکی رو واقعا میخوام. و براش مصمم میمونم. بهدرک که بقیه چی میگن و چی با چشماشون بهم میگن. بهدرک که ناامیدن و فکر میکنن اونایی که رفتن مدارس عالی، هیچی نشدن و من جوجه تجربی با مدرسه دولتیم میخوام چیزی بشم؟
حقیقتا.حقیقتا، میخوام که قبول بشم و خاستن توانستن است. نه خواستن.
و کلهشقی ویژگی بارز منه که سبب میشه، وقتی اونا میگن نمیتونی، پس حتما من میتونمحالا چون اونا گفتن نمیشه، نمیشه که نشه.
درباره این سایت